StudentFile,Website of Iranian students in the Nederland StudentFile,Association of Iranian students in The Nederland


    Iranian students association in the Netherlands / Forum
    Do you have a massege ? Add here yours !

    Hier kunt u uw meningen en opvattingen aan andere bezoekers laten zien.
    U kunt van mening wisselen met andere bezoekers van deze site.


    Iranian students association in the Netherlands / Forum
    Do you have a massege ? Add here yours !
    Start a New Topic 
    Author
    Comment
    مردادماه و رویارویی جبهه ارتجاع و ترقی

    مردادماه و رویارویی جبهه ارتجاع و ترقی

    در آستانه پنجاهمین سال کودتای ننگین 28 مرداد و بهخاک و خون تپیدن مردم در خیابانهای شهرهای میهنمان، توسط مزدوران امپریالیسم؛ انگار که ما هنوز هیچگونه درسی از اینگونه فجایع و وقایع تاریخی نگرفتهایم!؟ گاه حتی چنین مینماید که درک ما از تاریخ، تصورِ تقویم بزرگی است با توالیِ وقایع و فجایع؛ که تنها آنرا برای یادآوریِ حوادث زشت و زیبا (آنهم فقط در لابلای صفحات کتابها) میخواهیم! یعنیکه تاریخ ـبرای ماـ علمی نیستکه نتیجه بررسیاش، آموزش و پند و دستمایهای، در کنش و واکنشهای اجتماعیـسیاسی، باشد. بهیک جمله ماتریالیسم تاریخی برای ما و در دستگاههای رنگارنگِ تحلیلیمان ـهنوزـ بهعنوان یک شیوه بررسیِ هدفمند و ضروری، جایگاه لازم خود را نیافته است.
    انگار که مردادماه، چیزی جز ماه خون و داغداری ما ایرانیان نیست!
    در همین ماه قتلعام هزاران نفر از شریفترین فرزندان مرز و بوم ما، بهجرم آزادیخواهی، در پای چوبههای دار و جوخههای آتش، اتفاق میافتد؛ و امروز که سالها از این خونهای بهناحق ریخته شده میگذرد، مشکل اغلب ما تنها چانهزدن بر سر تعداد قربانیان و روز تقویمی آن است؛ نه جنایتی که بهوقوع پیوست و دیگر نباید تکرار شود.
    سالها پیش، هنگامیکه اوباش و لجارهها با برنامهریزی سازمانهای جاسوسی انگلیس و امریکا، بهخیابانها ریختند تا پایههای استبدادی را که بهلرزه درآمده بود، دوباره مستحکم کنند؛ خطایی بزرگ از جانب روشنفکران و سیاستمداران آنروزگار باعث گردید تا ظلم و ستم 25 سال دیگر مردم ایران را در منگنههای خویش درهم بفشارد. در بررسی آن واقعه دو دلیل اصلی را میتوان عامل موفقیت کودتاچیان نامید. یکی آنقدر بزرگ که باعث سرشکستی جنبش چپ و شکست استراتژیکی آن گردید. و معلوم نیستکه اگر جانفشانی فدائیان خلق در اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه نبود، ما امروزه روز چگونه میتوانستیم اسم کمونیسم را برزبان بیاوریم؛ ویا اینکه دست روی دست گذاشتگان «حزب طراز نوین» و دامن امن گزیدگان ساحل معبود، چگونه میتوانستند در سال 57 بازهم با دنائت و بیشرمی، اسباب توطعهچینی و خیانت خود را دوباره پهن کنند؟
    اما این یک سر ماجراست. سر دیگر آن رهبری آنروز جنبش است که با فاصلهگذاری بین خود و مردم، امکان حضور بهموقع آنان را در عرصه سیاسی فراهم نکرد تا بتواند با پشتوانه همین مردم از توطئههای امپریالیستی که گرداگردش را گرفته بود، زندگی را دوباره بیاغازد. نخبهگرایی، جستجوی راه حل مشکلات در بالا و خودمحوری رهبران آن زمان یکی دیگر از دلایل موفقیت کودتاچیان بود.
    هرچند در بررسی این واقعه شوم و بهطورکلی علت ناکام ماندن انقلاب مشروطیت برای بنیانگذاری یک جامعه قانونمدار، نوشته و گفته بسیار است؛ ولی گذشته از این نوشتهها و گفتهها، همچنان جای یک تحلیل دقیق علمی برپایه دادههای درست تاریخی، اجتماعی و فرهنگی واقعاً خالی است. تاجاییکه باز در سال 57 جنبش عظیم تودهای مردم ایران بهبیراهه رفت و تاوان آن اینکه ما اکنون شماره جلای وطن کردههامان بهروایتی به 6 میلیون بالغ میشود، که اغلب از ترس استبدادِ سربرآورده از پس یک انقلاب، آواره ماندهاند. انقلابیکه با وعده آزادی، چوبهدار مبارزین را برپا داشت تا تاوان اشتباهات تاریخی، بهفجیعترین شکل آن پرداخت گردد.
    اگر ما برای وارسی دلیل ناکامی جنبشهای اجتماعی باید تحلیل درستی از آن وقایع داشته باشیم، و حتی باید حاصل بدست آمده از چنین وارسیهایی را پیشرو بگذاریم که حداقل اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم، و همچنین میبایست اثبات کنیم که این حداقل درسِ برگرفته از کنشهای اجتماعی است؛ آیا با یک نگاه بهپیرامون خود نمیتوانیم بگوییم که ما از گذشته هیچ نیاموختهایم، و تکرار تاریخ برای ما بهعنوان یک جامعه شرقی (مثل موسیقی و اسطورهها و سنتهایمان) واگویهای است تا بر مردههای خود بگرییم و نوبت خود را بهانتظار بنشینیم؟ بیش از 25 سال از عمر یک استبداد مذهبی میگذرد، آنچه در کفمان مانده خونِ خشکیده عزیزانمان است و ثروت ملی بهیغما رفتهمان، که این خونآشامان تأسی بهبزرگان خویش میکنند که در غزوه ملک بهچنگ آمده تاراج خواهد شد، پس خونشان مباح و مالشان حلال. و ما همچنان سرگردان نیاموختههای خویشیم که در مقابل این چپاولگران چه باید بکنیم؟ بدینترتیب، مکاره بازار خودرائیهایمان روبهراه، و همچون لشگر شکستخورده و گله گرگزده: پریشان.
    اینچنین استکه تا نیاز بههمگرایی از جانبی مطرح میشود دسته واگرایان (همچون دستههای همسرایان تعزیههای وطنی) سرود مخالفت آغاز میکنند که آی امان از توطئه؛ و بدینسان، پس از بازنشاندن و خفهکردن ندای وحدت بهجای انزوای خویش بازمیگردند تا ندایی دیگر و اشارتی دیگر را خاموشی تدارک کنند. و اینگونه است که خیل عظیم مردمی که هرکدامشان بهتنهایی ستایشگر آزدیاند؛ بههنگامِ ضرورت، آن میکنند که هزاران بار بدتر از سرخم کردهگان بر آستان استبداد است.
    تا بهکی آشفتگی و بیسروسامانی؟
    اگر اینانیکه تاکنون موفق بودهاند ما را از دورهم جمع شدن و با توسل بهعقل جمعی راهِ چاره یافتن بازبدارند، همچنان موفق بمانند؛ فقط ما مقصریم. چراکه داو را بهاینان واگذاردهایم تا با عنوانهای دروغین، پایههای استبداد را از خطر محفوظ بدارند، و همچون اسلاف خود راه را بر یک جنبش آزادیخواه و آزادی طلب بربندند.
    تشخیص سره از ناسره را باید مردمی بدانند که گزیده از مارهای مسموم توطئهاند. اما واقعیت این استکه بندوبستی که با الفاظ دروغین و در لفافههای زیبا ارائه میشود، تا هرچند کوتاه همچنان راهکورههای انحراف جنبش را باز نگهدارند، هنوز ادامهدار مینمایند. اصلاحگرایی، جنبش مدنی و مدینهالنبی و رفورم و حرکت آرام اجتماعی، ترس از خونریزی، آدمکشی و انقلاب و تجزیه... همه توجیهات ادامه آدمربایی و قتل و کشتار و سنگسار و اعدام و تجاوز بهحقوق مردم و فقر و بیخانمانیای است که در تداوم رژیم جهل و جنایت ملایان هرروزه در جریان است. بااین وجود، در کشاکش بین مردم و رژیم (همراه با مزدورانش) صف انقلاب و ضدانقلاب آنچنان مخدوش شده که تشخیص دوست و دشمن برای حرفهایهای عرصه سیاست هم مشکل شده است؛ تا چه رسد بهمردم عادیای که در پی لقمهای نان مجبور بهچند شیفت کار در شبانهروز میشوند.
    آب مدتهاست که گل شده تا دشمنان مردم ایران باخیال راحت بهماهیگیری بپردازند. اگر برای رهایی از شرایط پیش آمده تدارک یک قیام همگانی در داخل باید در دستور روز قرار گیرد، سر دیگر آن شرایط بین المللیای است که باید در حمایت این قیام آماده شود. تکرار مکرر است که بگویم نفت بهثمنبخس در زدوبند کمپانیهای نفتی از یکطرف و بازار 70 میلیونی فروش بنجلهای کمپانیهای غربی از طرفی دیگر، کفه معادلات را بهجانب دشمن مردم ایران سنگین میکند. جستجوی دوست در دولتهای حامی این کمپانیها، سوزنی است در انبان کاه، که عمر نوح هم کفاف آنرا نخواهد داد. از جانب دیگر عدم تشخیص یک ابرقدرت جدید در عرصه معادلات بینالمللی که از سیاتل پا بهعرصه میدان مبارزاتی گذاشته است، از جانب نیروهای مترقی وطنی؛ و عدم گرایش بهاین قدرت واقعی (که در تلاش برای مستحکم کردن پایههای قدرت خود در تشکلهای واقعی و اجتماعی از حقوق در خطر افتاده خویش بهدفاع برخاسته) باعث میشود که ما باز نگاهمان بهبیراهه پارلمانهای صاحبان زر و زور جلب شود و توقعِ چیزی را از آنان داشته باشیم که اساساً در ماهیتشان نیست. یعنی: حمایت از مبارزات مردم برای رسیدن بهآزادی و رفاه. آری! رفاه مردم ایران یعنی قطع دستهای پیدا و پنهان این دزدان نان و شرف و کودکانمان.
    روی سخن با نیروها و شخصیتهای سیاسی و اجتماعی با شرفی است که تلاش دارند از این بنبست بهوجود آمده راه گریزی بجویند و برای رهایی مردم از چنگال عفریت فقر و سیهروزی کاری انجام دهند. اگر منیتها و خودبزرگبینیها ـتاکنونـ باعث گردیده تا همچنان در این چرخه بیهوده فرصتسوزی کنیم؛ پس باید با در نظر گرفتن منافع مردم (نه منافع سازمانی و تشکیلاتی و فردی خود) دست بکاری بزنیم که قصه و غصه ـیکبار برای همیشهـ بهفرجام پیروز خویش برسد.
    ساختن یک جبهه وسیع و حضور قدرتمند همه نیروها و شخصیتهای مدافع منافع مردم، و (با درنظر گرفتن نقاط مشترک) همکاری و همدلی و قدمگذاری در راهی که بهنزدیکی و حل و فصلِ نقاط مورد مجادله بینجامد، تنها راه ماست؛ البته با بحثهای سازنده و خالی از حب و بغضهای رایج. ما باید ثابت کنیم که میتوانیم از این موج و از این توفان فرابروییم؛ اما این (با درنظر گرفتن منافع کلی مردم) در گرو همدلی ما بایکدیگر است. در این میانه ـاماـ شرایط تحمیل شده ازجانب کمپانیهای تسلیحاتی در آتشافروزی جنگهای خانمانسوز در نقاط مختلف جهان بهویژه در خاورمیانه، دستمایهای است برای مردم جهان برای نزدیک شدن هرچه بیشتر بهیکدیگر. نظم نوین جهانی یا جهانیسازی سرمایه که با زور بمب و چکمهپوشان ارتشی میرود تا جامه عمل بخود بپوشاند، میلیونها انسان مخالف این نظم و نسق را با یکدیگر پیوند داده است. آنان پا بهمیدان گذاشته و یکصدا فریاد میزنند که ما با نظم شما مخالفیم. ما با قتل، کشتار و چپاول مخالفیم. جهان ما فروشی نیست و ما با بازار فروش انسانها در سیستم غیرانسانی شما مخالفیم. ما علیه زورگوییهای شما متحد میشویم و جبهه مردم را در برابر شما سازمان میدهیم. جهانی دیگر ممکن است و ما برای ساختن آن خود را آماده میکنیم.
    باید خوب نگاه کنیم و دقت داشته باشیم تا ببینیم که جای ما در این جبهه در حال شکلگیری کجاست؟ آیا بازهم میخواهیم نظارهگر باشیم؟ تئوریها تنها در عرصه عمل است که درستی خود را ثابت میکنند و بارور میشوند. چرا از عمل اجتماعی در هراسیم؟ آیا ممکن است که برج عاج ساخته شده از کلمات زیبایمان بههم بریزد؟ و یا اینکه سنگرهای پوشالی و پرداخته شده از کلمات قصار و زیبا ـشایدـ توان تحمل اولین یورش عمل را تاب نیاورد؟ اگر چنین است که هیچ، ولی اگر مشکل در جای دیگری است، تنها در عرصه عمل خواهیم توانست خود را پیراستهتر کرده و سلاحمان را برای روز سرنوشت صیقل دهیم. باید که ما توانمندیهایمان را بدانیم و بهاندازه و در حد توان بار برداریم تا در میانه راه بازنمانیم. مشت بزرگ مردم امکان پذیر است. پس برخیزیم! تعلل یعنی گناهی نابخشودنی، چشمان نگران دختران رحمان همچنان منتظرند تا نان و عروسک بهتساوی تقسیم شود و میدان توپخانه در شلیک توپِ قهقه شادی از شوق لبریز گردد. باور کنیم که شدنی است دوستان.
    اما در این هنگامه شکلگیری جبهه مردم در برابر امپریالیسم، و همچنین شگلگیریِ جبهه ترقی در مقابل ارتجاع؛ آنچه بر اپوزیسیون ایرانی میرود، حیرتانگیز است. در مردادماهِ غمگین و تفته تابستان امسال، درحالی که ما همچنان سوگوار عزیزان خویشیم، استبداد مذهبی حاکم بر کشورمان با همدستی همپیمانان خویش ـهمچنانـ عرصه را بر نیروهای ترقیخواه تنگتر میکند. بعداز زمینگیر کردن سازمان مجاهدین در کنار مرزهای غربی ایران، و یورش بهخانههای بخش دیگری از آنان و همپیمانانشان در فرانسه و بازکردن پرونده در دادگستری برای محدودیت و تحتنظر داشتنشان؛ وزارت خارجه امریکا شورای ملی مقاومت را با عنوان شاخه سیاسی مجاهدین خلق ایران تروریست اعلام میکند و اموالشان را بلوکه و هرگونه تلاشی برای رهایی از این موقعیت را غیرقانونی. بحث برسر این نیست که آیا شورای ملی مقاومت واقعاً شاخه سیاسی مجاهدین خلق است یا نه. گرچه اینچنین قضاوتی ـخودبهخودـ توهینی است که همه سازمانها و شخصیتهای سیاسی غیرمجاهدِ حاضر در شورای ملی مقاومت را دربرمیگیرد، و خلط مبحثی است که توسط دوست و دشمن همواره تکرار میشود؛ اما بحث برسر این است که ما را چه میشود؟ حقیقت این استکه آنها ما را بعنوان نیروها و تشکلها و شخصیتهای سیاسی و ترقیخواه ایرانی منظورنظر دارند؟ آیا جزاین است؟
    آیا در آستانه سالگرد کودتای ننگین 28 مرداد بار دیگر تاریخ تکرار نمیشود؟ و آیا باز امپریالیسم امریکا با حرکتی مشابه دست بهتار ومار کردن یک تشکل ملی نزده است؟ و آیا ما بعنوان نظارهگرِ این عمل ننگین، همچنان که در 50 سال پیش واقع شد، بهخطایی بزرگ نمیرویم؟
    تکرار میکنم روی سخن با همه کسانی است که دردآشنا هستند. یک لحظه بهموقعیت پیشآمده دقت کنید و تشابهها را ببینید. حلقه محاصره بر بخش عظیمی از اپوزیسیون ایرانی هرروز تنگتر میشود؛ بیپرده سخن بگوییم؛ آمریکا میخواهد مجاهدین خلق را وادار بهتمکین کند و تاکنون آنها مقاومت کردهاند. اگر در این هماوردطلبیِ ناعادلانه، امپریالیسم موفق شود که بههدف خود دست یابد، چه نیروهایی مقصر هستند؟ باور کنید که تاریخ قضاوت سختی برای منفعل بودن همگی ما در این موقعیت تاریخی خواهد کرد.
    اگر دلمان را بهچند اعلامیه و بیانه محکومیت خوش کنیم و برای فرار از درگیر شدن با موضوع میدانی شده همین را بس بدانیم، واقعا رفع تکلیف کردهایم و از ترس درگیر شدن و مبارزه با آنچه بدان اشراف داریم، آگاهانه میدان را بهحریف واگذار کردهایم تا هرآنچه میخواهد بکند. جدای از اختلافات ایدئولوژیک و ناسازگاری در تاکتیک و استراتژیِ مبارزاتی، آیا سزاوار است که بار دیگر جبهه ارتجاع یک تشکل سیاسی ترقیخواه میهن ما را اینگونه بهچهارمیخ بکشد و درصورت امکان، قلع و قمع کند؟ و پشتهای از کشتههای مبارزین را روی دستمان بگذارد؛ همانطور که سال 67 رژیم اسلامی حاکم کرد؟ پاسخ این بیعملی بهعهده کیست؟ و معنی این واقعه چیست؟
    پرسش اینجاست که مجاهدین خلق بهعنوان بخشی از نیرویهای اجتماعی ایران [که هرگونه شکی دراین مورد نشان انکارگرایی مطلق را برپیشانی دارد]، با پایگاه اجتماعی مشخص و سازمانیافته خویش مورد هجوم امپریالیسم واقع شده است. تحلیل شما از این واقعه چیست؟ و چرا در یکچنین موقعیتی که جامعه ایرانی میرود تا با حاکمیت استبدادی تعیین تکلیف کند، مشتهای آهنین برای محدود کردن مجاهدین بهکار میافتند؟ باید [ویا بهبیان ماتریالیستی دیالکتیکی ضروری استکه] بهاین پرسشها پاسخ صریح و روشن و طبقاتی داده شود؛ یعنی ضروری استکه با کاربردِ اصل تحلیل معین از شرایط مشخص، توازن و جایگاه و پتانسیل سازمان مجاهدین خلق را در وضعیت کنونی و بهعنوان یک نیروی گسترده و سرنگونیطلب (چه از جنبه طبقاتی و چه بهلحاظ آرایش و موقعیت سیاسی) بهروشنی تحلیل و تصویر کرد تا این امکان فراهم شود که همگراییهای و تنافرها ـجدا از تمایلات شخصی و فرقهایـ محکی طبقاتی و تاریخی بخورد. مگر نه اینکه در بروز هررویدادی در جبهه بهاصطلاح اصلاحات قلم بهدست میگیرید و دهها صفحه مینویسید، پس چه شده که سرنوشت هزاران انسان سازمانیافته و جان درکف چنان بیاهمیت شده که حتی جرئت نگارش یک صفحه تحلیلی و طبقاتی را از دست دادهاید؟ آیا سکوت در این مورد تکرار همان بهاصطلاح بیاردگیهای منجر بهکودتای 28 مردادماه 1332 نیست. شاید در گوشه و کنار زمزمه کنید که نه چنین نیست؛ اما جدا از نیرنگ و سفسطه باید بگویید که چرا چنین نیست.
    نه اشتباه نشود، چنین بهنظر میرسد که ابعاد فاجعه آنچنان وسعت میگیرد که اعلامیههای چند سطری معنایی جز گریبان خلاصکردن و رتق و فتق امور خویش نخواهد داشت. پس هرنیروییکه مدعی انقلاب و سوسیالیزم و ترقیخواهی است، و از کارگر و زحمتکش و آزادی انسان دم میزند، میبایست تحلیل مشخص خود را از این واقعه (که در کمترین ارزشگذاری ممکن، یک رویداد سیاسی مهم در مبارزات جاری جامعه ایران محسوب میشود) ارائه دهد تا ببینیم که (با توجه بهبافت طبقاتی جامعه ایران و نیروهای برآمده از آن) جایگاه هرکس کجاست و برای تبیین این موقعیت و دستیابی بهدموکراسی و سوسیالیزم، مجاهدین در کجای این جنبش قرار میگیرند. صادق باشیم و بگوییم که امروزه بهنظر ما صف خلق و ضدخلق (یا کارگری و ضدکارگری) کجاست؟ و اگر امروز امپریالیسم برای سرکوب از ترمهایی مثل تروریست استفاده میکند، نظر شما درباره این انگ و برچسب چیست؟
    آیا آنچه را که بخش تبلیغاتی امپریالیسیم برای منکوب کردن دیگران تولید میکنند و با توسل بهمدیای خود بهخورد مردم میدهند را باید قبول کرد، یا ضروری استکه برعلیه کارگاه انگسازی آنان وارد عمل شد و نه تنها آنرا افشا کرد، بلکه ستاد مبارزاتیای برعلیهاش سازمان داد؟
    حقیقت این استکه این جنایتکاران برعلیه کلیت ما (بهعنوان نیروهای سرنگونیطلب) دست بهکار شدهاند و هیچ راهحلی بهجز اتحاد ما بایکدیکر ـدر مقابل جبهه ارتجاعـ وجود ندارد. این مائیم که باید از این ورطه هولناک سرفراز برآییم. راهحل از بالا کار را بهجایی کشانده که امروز فاصله ما از همپیمانان خود (که مردماند) هر روز بیشتر میشود. به این مردم اعتماد کنیم؛ این قدرت خفته را بیدار کنیم و برای رسیدن بهحق خویش و مردم، کارستانی را سامان دهیم تا همه صاحبان قدرت و سرمایه و ثروت بدانند که تاریخ برای ما توالی حوادث نیست.
    اگر یکسرِ این مناقشه مردم و نیروها و شخصیتهای سیاسیای